۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

داف و دیوانه



روزهای قبل از آنروزها
من   برای تو  ، شما بودم و
تو   برای من  ، تو
چه زجری کشیدیم که
شماِ  تو ، تو  شود و
توِ   من ، عزیزم،‏
       عزیزم،‏
حالا دیگر نه تو هستی و
نه شما و
نه عزیزم،‏
نه عزیزم؟


بگو
بگو چه صدایت کنم؟
بگو چه صدایت کنم که با   جانم   جوابم دهی؟

مرده شورِ کلمات را ببرند
که بودشان اعصاب سرویس می کند
و بودنشان، دهن

هیچ نظری موجود نیست: